- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی در روستا مهمان خود خواند مرا در خانه پیری طاعن السن
2 همی گفت ای دریغ از هوش این خلق که نشناسد مذنب را ز محسن
3 گرانی زان فتاد اندر ورامین که کشتش جمله ارزانی است بر سن
4 چرا باری نسوزانند سن را مگر نشنیده اند السن بالسن