یک شب اگر من دور از از امیرخسرو دهلوی غزل 1317

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

یک شب اگر من دور از آن گیسوی در هم اوفتم

1 یک شب اگر من دور از آن گیسوی در هم اوفتم بالین سودا زیر سر بر بستر غم اوفتم

2 چون در نگیرد سوز من با شمع رویش، دل ازان رو سوی دیوار آورم، در شب به ماتم اوفتم

3 دامن چو صبح از مهر او زینسان که در خون می کشم هر لحظه در صد موج خون زین چشم پر نم اوفتم

4 چون نقطه پیش خط نهد از خاک گندم گون رخش زان دانه درد از بلا روزی چو آدم اوفتم

5 هر سو به جست و جوی او چون آب می گردم روان در پای آن سرو سهی هر جا که یابم، اوفتم

6 با غمزه گو تا زان کمان تیری زند بر جان من باشد به فتراک تو زان ابروی پر خم اوفتم

7 خواهم چو خسرو یک شبی افتم بدان مه در دچار بسیار می خواهم، ولی از بخت بد کم اوفتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر