1 شبی در کوی آن مه روی رفتم سر و پاگم چو آب جوی رفتم
2 نمی رفتم، بلا شد بوی زلفش خراب اندر پی آن بوی رفتم
3 به کویش رو نهادم بهر رفتن ز بیهوشی به دیگر سوی رفتم
4 شبت خوش باد، ای دل، نزد آن ماه که من خالی شدم، زین کوی رفتم
5 شدم بدخو به رویش هر دم اکنون کجا من دیدن آن روی رفتم
6 به سینه نقد جان تشویش می داد به رشوت دادن آن خوی رفتم
7 کج است آن زلف و می دانم به سویش به گفت خسرو بدگوی رفتم
دیدگاهها **