-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شبی دیدم چو مه بر بام او را صراحی پیش و بر کف جام او را
2 دعا می کردم و می نامدش یاد ز مستی بهر من دشنام او را
3 نخواهد دل به خود دشنام ازان لب ز لعل او همین بس کام او را
4 به دل او را که عشقش خانه سازد کجا ماند دگر آرام او را
5 کسی کز عارض و زلف تو گوید همین بس ورد صبح و شام او را
6 دلم دارد هوای پای بوست ببین در سر خیال خام او را
7 چو برگشتی ز خسرو، کرد پامال جفای گردش ایام او را