1 کس بخود دلبسته آنزلف چون زنجیر نیست پای بند کس بجز سر رشته تقدیر نیست
2 گر ز تیغش رخنه یی درجان نشد تقصیر ماست یکسر مو باری از مژگان او تصیر نیست
3 تیر باران بلا از بسکه آمد بر تنم هر بن مویم که بینی بی نشان تیر نیست
4 گفتم آخر کم ز تکبیری اگر عاشق کشی گفت قتل پشه یی را حاجت تکبیر نیست
5 دل گرفت از عالمم چون مرغ برخواهم پرید بیش از اینم طاقت این خانه دلگیر نیست
6 پند پیران سود میدارد جوانانرا ولی نوجوانان را سرو سودای پند پیر نیست
7 اهلی اندر دام غم تسلیم شو اندیشه چند تا نگردی کشته در دام بلا تدبیر نیست