- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 یک روز مرا بر لب خود میر نکردی وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی
2 زان شب که سر زلف تو در خواب بدیدم حیران و پریشانم و تعبیر نکردی
3 یک عالم و عاقل به جهان نیست که او را دیوانه آن زلف چو زنجیر نکردی
4 بگریست بسی از غم تو طفل دو چشمم وز سنگ دلی در دهنش شیر نکردی
5 در کعبه خوبی تو احرام ببستیم بس تلبیه گفتیم و تو تکبیر نکردی
6 بگرفت دلم در غمت ای سرو جوان بخت شد پیر دلم پیروی پیر نکردی
7 با قوس دو ابروی تو یک دل به جهان نیست تا خسته بدان غمزه چون تیر نکردی
8 بس عقل که در آیت حسن تو فروماند وز وی به کرم روزی تفسیر نکردی
9 در بردن جانها و در آزردن جانها الحق صنما هیچ تو تقصیر نکردی
10 در کشتنم ای دلبر خون خوار بکردم صد لابه و یک ساعت تأخیر نکردی
11 در آتش عشق تو دلم سوخت به یک بار وز بهر دوا قرص تباشیر نکردی
12 بیمار شدم از غم هجر تو و روزی از بهر من خسته تو تدبیر نکردی
13 خورشید رخت با زحل زلف سیاهت صد بار قران کرد و تو تأثیر نکردی
14 بر خاک درت روی نهادم ز سر عجز وز قصه هجرانم تحریر نکردی
15 خامش شوم و هیچ نگویم پس از این من هر چاکر دیرینه چو توفیر نکردی