-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روزی به سر کوی خرابات رسیدم در کوی خرابان یکی مغبچه دیدم
2 از چشم بشد ظلمت و سرچشمهٔ خضرم چون در خط سبز و لب لعلش نگریدم
3 نقش دو جهان محو شد از لوح ضمیرم چون نقش رخش بر ورق دیده کشیدم
4 در لعل لبش یافتم آن نکته که عمری در عالم جان معنی آن میطلبیدم
5 تا شیشهٔ خودبینی و هستی نشکستم یک جرعه به کام از می لعلش نچشیدم
6 ساکن نشدم در حرم کعبهٔ وحدت تا بادیهٔ عالم کثرت نبریدم
7 با من سخن از درس و کتب خانه مگوئید اکنون که وطن بر در میخانه گزیدم
8 ایمان چه دهم عرض چو در کفر فتادم قرآن چه کنم حفظ چو مصحف بدریدم
9 تسبیح بیفکندم و ناقوس گرفتم سجاده گرو کردم وز نار خریدم
10 بردار شدم تا بدهم داد انا الحق معنی انا الحق ز سردار شنیدم
11 خواجو بدر دیر شو و کعبه طلب کن زیرا که من از کفر به اسلام رسیدم