1 یکدمت خود غم دلم دارد گرچه دل غم بغم نینگارد
2 می نیارد، خجند با غم تو می کیم چرخ هم نمی یارد
3 قد من خم نهد سر زلفت اگر او اوست حد آن دارد
4 هر تُنک می ز صاف نگریزد مرد باید که درد بگسارد
5 تا نگردد اثیر تر دامن گرد طوفان فتنه می بارد
1 بخدائی که نفس قدرت او شمس های رواق گردون است
2 کاف پیش کرشمه ی قدرش عاشق طاق ابروی نون است
1 ای آفتاب عالم روزت خجسته باد عالم بنو، ز ظلمت بیداد رسته باد
2 پشتی که جز بخدمت درگاه تو دوتاست الا به عذر پیری، در هم شکسته باد
1 ای صف شمشاد تو تاخته بر ارغوان گل ز پی بند کیت بسته کمر بر میان
2 مجلس انس تو را جرم قمر عود سوز بزم جمال تو را شکل پرن نقلدان