روزگاری روی در روی نگاری از خواجوی کرمانی غزل 636

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

روزگاری روی در روی نگاری داشتم

1 روزگاری روی در روی نگاری داشتم راستی را با رخش خوش روزگاری داشتم

2 همچو بلبل می‌خروشیدم بفصل نوبهار زانکه در بستان عشرت نوبهاری داشتم

3 خوف غرقابم نبود و بیم موج از بهرآنک کز میان قلزم محنت کناری داشتم

4 از کمین سازان کسی نگشود بر قلبم کمان چون بمیدان زان صفت چابک سواری داشتم

5 گر غمم خون جگر می‌خورد هیچم غم نبود از برای آنکه چون او غمگساری داشتم

6 درنفس چون بادم از خاطر برون بردی غبار گر بدیدی کز گذار او غباری داشتم

7 داشتم یاری که یکساعت ز من غیبت نداشت گر چه هر ساعت نشیمن در دیاری داشتم

8 چرخ بد مهرش کنون کز من به دستان در ربود گوئیا در خواب می‌بینم که یاری داشتم

9 همچو خواجو با بد و نیک کسم کاری نبود لیک با او داشتم گر زانکه کاری داشتم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر