- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بار دیگر گر فرود آرد سری با ما جوانی داستانها دارم از بیداد پیری با جوانی
2 وا عزیزا گوئی آخر گر عزیزت مرده باشد من چرا از دل نگویم وا جوانی وا جوانی
3 خود جوانی هم به این زودی به ترک کس نگوید من ز خود آزردم از فرط جوانی ها جوانی
4 تا به روی چشم سنگین عینک پیری نهادم مینماید محو و روشن چون یکی رؤیا جوانی
5 الفت پیری و نسیان جوانی بین که دیگر خود نمیدانم که پیری دوست دارم یا جوانی
6 در بهاران چون ز دست نوجوانان جام گیرم چون خمار باده ام در سر کند غوغا جوانی
7 سال ها با بار پیری خم شدم در جستجویش تا به چاه گور هم رفتم نشد پیدا جوانی
8 ناز و نوش زندگانی حسرت مردن نیرزد من گرفتم عمر چندین روزه سر تا پا جوانی
9 گر جوانی میکنم پیرانه سر بر من نگیری شهریارا در بهاران می کند دنیا جوانی