- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بار دگر پیر ما رخت به خمار برد خرقه بر آتش بسوخت دست به زنار برد
2 دین به تزویر خویش کرد سیهرو چنانک بر سر میدان کفر گوی ز کفار برد
3 نعرهٔ رندان شنید راه قلندر گرفت کیش مغان تازه کرد قیمت ابرار برد
4 در بر دیندار دیر چست قماری بکرد دین نود ساله را از کف دیندار برد
5 درد خرابات خورد ذوق می عشق یافت عشق برو غلبه کرد عقل به یکبار برد
6 چون می تحقیق خورد در حرم کبریا پای طبیعت ببست دست به اسرار برد
7 در صف عشاق شد پیشهوری پیشه کرد پیشهوری شد چنانک رونق عطار برد