در راه تو هر که راهبر از عطار نیشابوری غزل 249

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

در راه تو هر که راهبر شد

1 در راه تو هر که راهبر شد هر لحظه به طبع خاک تر شد

2 هر خاک که ذرهٔ قدم گشت در عالم عشق تاج سر شد

3 تا تو نشوی چو ذره ناچیز نتوانی ازین قفس به در شد

4 هر کو به وجود ذره آمد فارغ ز وجود خیر و شر شد

5 در هستی خود چو ذره گم گشت ذاتی که ز عشق معتبر شد

6 ذره ز که پرسد و چه پرسد زیرا که ز خویش بی‌خبر شد

7 خورشید ز خویش ذره‌ای دید وآنگه به دهان شیر در شد

8 گر ذرهٔ راه نیست خورشید پیوسته چرا چنین به سر شد

9 چون ذره کسی که پیشتر رفت سرگشتهٔ راه بیشتر شد

10 در عشق چو ذره شو که عشقش بر آهن و سنگ کارگر شد

11 بنمود نخست پردهٔ زلف در پرده نشست و پرده در شد

12 درداد ندا که همچو ذره فانی صفتی که در سفر شد

13 موی سر زلف ماش جاوید همراهی کرد و راهبر شد

14 عطار چو ذره تا فنا گشت در دیدهٔ خویش مختصر شد

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر