-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در راه تو هر که راهبر شد هر لحظه به طبع خاک تر شد
2 هر خاک که ذرهٔ قدم گشت در عالم عشق تاج سر شد
3 تا تو نشوی چو ذره ناچیز نتوانی ازین قفس به در شد
4 هر کو به وجود ذره آمد فارغ ز وجود خیر و شر شد
5 در هستی خود چو ذره گم گشت ذاتی که ز عشق معتبر شد
6 ذره ز که پرسد و چه پرسد زیرا که ز خویش بیخبر شد
7 خورشید ز خویش ذرهای دید وآنگه به دهان شیر در شد
8 گر ذرهٔ راه نیست خورشید پیوسته چرا چنین به سر شد
9 چون ذره کسی که پیشتر رفت سرگشتهٔ راه بیشتر شد
10 در عشق چو ذره شو که عشقش بر آهن و سنگ کارگر شد
11 بنمود نخست پردهٔ زلف در پرده نشست و پرده در شد
12 درداد ندا که همچو ذره فانی صفتی که در سفر شد
13 موی سر زلف ماش جاوید همراهی کرد و راهبر شد
14 عطار چو ذره تا فنا گشت در دیدهٔ خویش مختصر شد