- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی تو کافتاب را ماند آسمان را به سر بگرداند
2 مرکب عشق تو چو برگذرد خاک در چشم عقل افشاند
3 هر که عکس لب تو میبیند دهنش پهن باز میماند
4 زلف شبرنگ و روی گلگونت میکند هر جفا که بتواند
5 گاه شبرنگ زلفت آن تازد گاه گلگون عشقت این راند
6 عشقت آتش فکند در جانم این چنین آتشی که بنشاند
7 خط خونین که مینویسم من بر رخ چون زرم که برخواند
8 پای تا سر چو ابر اشک شود از غمم هر که حال من داند
9 اوفتادم ز پای دستم گیر آخر افتاده را که رنجاند
10 دلم از زلف پیچ بر پیچت یک سر موی سر نپیچاند
11 گر دلم بستدی و دم دادی آه من از تو داد بستاند
12 هر که درماندهٔ تو شد نرهد همچو عطار با تو درماند