بر چرخ سحرگاه از جلال الدین محمد مولوی غزل 649

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد

1 بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد

2 چون باز که برباید مرغی به گه صید بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد

3 در خود چو نظر کردم خود را بندیدم زیرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شد

4 در جان چو سفر کردم جز ماه ندیدم تا سر تجلی ازل جمله بیان شد

5 نه چرخ فلک جمله در آن ماه فروشد کشتی وجودم همه در بحر نهان شد

6 آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد و آوازه درافکند چنین گشت و چنان شد

7 آن بحر کفی کرد و به هر پاره از آن کف نقشی ز فلان آمد و جسمی ز فلان شد

8 هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت در حال گدازید و در آن بحر روان شد

9 بی دولت مخدومی شمس الحق تبریز نی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد

عکس نوشته
کامنت
comment