بر اهل ترک، نکرده است غم از واعظ قزوینی غزل 399

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز

1 بر اهل ترک، نکرده است غم جفا هرگز گزند خار ندیده است پشت پا هرگز

2 چو روی آیینه است آن جهان و، این یک پشت؛ ز پشت آینه، ای دل مجو صفا هرگز!

3 بزیر چرخ، مکن ریشه أمل محکم که دانه سبز نگردد در آسیا هرگز

4 تهی ز نان تهی گشته تا که سفره ما نخورده ایم طعامی باشتها هرگز

5 مرا ز فیض خموشی نموده بیگانه نگشتمی بسخن کاش آشنا هرگز

6 بدولتی چو رسی، بهر خلق باش، نه خود؛ بخویش سایه نمی افگند هما هرگز

7 ز بسکه غیر نگنجد میان این یاران ندیده ایم میان دو کس صفا هرگز

8 بنای خانه هستی است بر فنا واعظ منه تو پایه دل را برین بنا هرگز

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر