1 در ایوانی که تو خواهی ترا باغ ارم سازد چو ایوان مداین مر ترا ایوان و خم سازد
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال چو یار من نبود وین حدیث بود محال
2 من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
1 تاخم می را بگشاد مه دوشین سر زهد من نیست شد و توبه من زیر وبر
2 بمه روزه مرا توبه اگر در خور بود روزه بگذشت و کنون نیست مرا آن درخور
1 بخندد همی باغ چون روی دلبر ببوید همی خاک چون مشک اذفر
2 بسبزه درون لاله نو شکفته عقیقست گویی به پیروزه اندر
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به