بر آن رویی که نتوان از امیرخسرو دهلوی غزل 1524

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بر آن رویی که نتوان می گرفتن

1 بر آن رویی که نتوان می گرفتن ترش بر روی ما تا کی گرفتن

2 حلالش باد خونم آن چنان، کوست جفایت چون توان بر وی گرفتن

3 صبا بستان کباب نیم سوزم به دستش ده به جای می گرفتن

4 کجا افتاده ای، زاهد، ز ما دور؟ نشاید مفلسان را پی گرفتن

5 چنین کز غمزه شوخت امان یافت بخواهد فتنه روم و ری گرفتن

6 ترا هم هست شوقی، لیک فرق است بتا از سوختن تا خوی گرفتن

7 ز تو در خان و مان سوزی اشارت ز خسرو آتش اندر نی گرفتن

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر