بر آن لبی که شکر با حلاوتش از امیرخسرو دهلوی غزل 343

امیرخسرو دهلوی

آثار امیرخسرو دهلوی

امیرخسرو دهلوی

بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست

1 بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست هزار ملک سلیمان بهای یک مور است

2 یقین که صورت جانها تمام بتوان دید ازان صفا که در آن سینه چو بلور است

3 به کوی تو نه عجب گور عاشقان، عجب است که هم خود از گل عشاق خشت بر گور است

4 دکان زهد ببستند عاشقان امروز که از سواریت آفاق پر شر و شور است

5 هزار جلوه مقصود می کند گردون ولی چه سود که چشم امید ما کور است

6 فراز کنگره وصل کی توان رفتن که رشته کوته و بازوی بخت بی زور است

7 ربوده چشم تو هم دین و هم دل خسرو مگر که عادت آن ترک غارت و عور است

عکس نوشته
کامنت
comment