- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روی خوبت آفت جانی نمود دیده را صد گونه حیرانی نمود
2 غنچه کوچک دهن پیش لبت چون که رو بگشاد زندانی نمود
3 چشم او بنمود زلفت را به من مست بد ناگه پریشانی نمود
4 کافران را بر دل من دل بسوخت بس که چشمت نامسلمانی نمود
5 لعل تو انگشتری خط را سپرد دیو را ملک سلیمانی نمود
6 آینه بودی و زنگارت گرفت روی کس را بیش نتوانی نمود
7 خواستم دی از لبت بوسی، لبت خنده ای بنمود و پنهانی نمود
8 دید خسرو کاین سخن نزدیک نیست روز بنشست و ثناخوانی نمود