سر پا برهنگانیم اندر از عطار نیشابوری غزل 715

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده

1 سر پا برهنگانیم اندر جهان فتاده جان را طلاق گفته دل را به باد داده

2 مردان راه‌بین را در گبرکی کشیده رندان ره‌نشین را میخانه در گشاده

3 با گوشه‌ای نشسته دست از جهان بشسته در پیش دردنوشان بر پای ایستاده

4 اندر میان مستان چندان گناه کرده کز چشم خلق عالم یکبارگی فتاده

5 هرجا که مفلسان را جمعیتی است روزی ماییم جان و دل را اندر میان نهاده

6 ما خود که‌ایم ما را خون ریختن حلال است رهزن شدند ما را مشتی حرام‌زاده

7 زنهار الله الله تا کی ز کفر و ایمان گه روی سوی قبله گه دست سوی باده

8 نه مؤمنم نه کافر گه اینم و گه آنم رفتم به خاک تاریک از هر دو خر پیاده

9 عطار اگر دگر ره در راه دین درآیی دل بایدت که گردد از هرچه هست ساده

عکس نوشته
کامنت
comment