- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر آستان حرم زاهدی که سر میزد شبش به میکده دیدم دری دگر میزد
2 خوش آنکه در ره خود روی چون رزم میدید ز نعل مرکب خود سکه یی بزر میزد
3 شعاع شمع فلک پیش آتشین رویش به صد هزار زبان بانک الحذر میزد
4 خراب فتنه خال و خطش نه امروزم که در دل ازل این تخم فتنه سر میزد
5 ز خار پای کشیدن از آن کشیدم دست که زخم سوزنم از طعنه بیشتر میزد
6 خوش آن طبیب که اهلی چو مرهمی میجست هزار ناوکش از غمزه بر جگر میزد
7 به زخم هجر نهادیم همچو اهلی دل طمع ز وصل بریدیم چون نخواهد شد