1 به روز شنبهٔ سادس ز ماه ذی الحجه به سال هفتصد و شصت از جهان بشد ناگاه
2 ز شاهراه سعادت به باغ رضوان رفت وزیر کامل ابونصر خواجه فتح الله
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 دل و دینم شد و دلبر به ملامت برخاست گفت با ما منشین کز تو سلامت برخاست
2 که شنیدی که در این بزم دمی خوش بنشست که نه در آخر صحبت به ندامت برخاست
1 آن سیه چَرده که شیرینیِ عالم با اوست چشمِ میگون لبِ خندان دلِ خرم با اوست
2 گرچه شیرین دهنان پادشهانند ولی او سلیمانِ زمان است که خاتم با اوست
1 ساقیا آمدنِ عید، مبارک بادت وان مَواعید که کردی، مَرَواد از یادت
2 در شگفتم که در این مدتِ ایامِ فراق برگرفتی ز حریفان دل و دل میدادت
1 واعظان کاین جلوه در محراب و منبر میکنند چون به خلوت میروند آن کارِ دیگر میکنند
2 مشکلی دارم ز دانشمندِ مجلس بازپرس توبه فرمایان چرا خود توبه کمتر میکنند؟
1 ما ز یاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه ما پنداشتیم
2 تا درخت دوستی بر کی دهد حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **