دوش من پیغام از جلال الدین محمد مولوی غزل 143

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را

1 دوش من پیغام کردم سوی تو استاره را گفتمش خدمت رسان از من تو آن مه پاره را

2 سجده کردم گفتم این سجده بدان خورشید بر کو به تابش زر کند مر سنگ‌های خاره را

3 سینه خود باز کردم زخم‌ها بنمودمش گفتمش از من خبر ده دلبر خون خواره را

4 سو به سو گشتم که تا طفل دلم خامش شود طفل خسپد چون بجنباند کسی گهواره را

5 طفل دل را شیر ده ما را ز گردش وارهان ای تو چاره کرده هر دم صد چو من بیچاره را

6 شهر وصلت بوده است آخر ز اول جای دل چند داری در غریبی این دل آواره را

7 من خمش کردم ولیکن از پی دفع خمار ساقی عشاق گردان نرگس خماره را

عکس نوشته
کامنت
comment