1 بر من قلم قضا چو بی من رانند پس نیک و بدش ز من چرا میدانند
2 دی بی من و امروز چو دی بی من و تو فردا به چه حجتم به داور خوانند
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 زان کوزهٔ میْ که نیست در وی ضرری، پُر کن قَدَحی بخور، به من دِهْ دگری،
2 زان پیشتر ای پسر که دررَهْگُذری، خاک من و تو کوزه کند کوزهگری.
1 چون نیست مقام ما در این دهر مقیم پس بی می و معشوق خطائیست عظیم
2 تا کی ز قدیم و محدث امیدم و بیم چون من رفتم جهان چه محدث چه قدیم
1 ای کاش که جای آرمیدن بودی یا این ره دور را رسیدن بودی
2 کاش از پی صد هزار سال از دل خاک چون سبزه امید بر دمیدن بودی
1 دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است، و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
2 سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است، و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
1 هر راز که اندر دل دانا باشد باید که نهفتهتر ز عنقا باشد
2 کاندر صدف از نهفتگی گردد در آن قطره که راز دل دریا باشد
1 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه
2 پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **