-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بر هر دریکه رفتیم بر ما روان گشودند پرده چو برگرفتند روئی به ما نمودند
2 از هر دریچه ماهی با ما کرشمه کردند و آن دلبران سرمست دلهای ما ربودند
3 نقشش خیال عالم باشد حباب بر آب پیدا شدند و رفتند گوئی که خود نبودند
4 گوئی شراب خانه در بسته اند یا نه آری درین زمانه آن در به ما گشودند
5 یاران رند سرمست در پای خم فتادند سرها نهاده بر خاک گوئی که در سجودند
6 معشوق و عشق و عاشق باشد یکی و سه نام گر اندکند و بسیار مجموع یک وجودند
7 مستانه جان و جانان با همدگر نشستند اسرار نعمت الله گفتند و هم شنودند