1 عمری همه صحبت که و مه دیدم بس دلبری عاشقان واله دیدم
2 این یافتم از جهان که هر چیز که هست ذوق طلب از یافتنش به دیدم
1 ز عاشقان همه قصد جراحت است او را ازین جراحت ما تاچه حاجت است او را
2 بخنده نمیکن خون کند دل ریشم شکر لبی که کمال ملاحت است او را
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا