- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عمر نو گشت مرا باز که جان باز آمد وز پس عمری آن جان جهان باز آمد
2 ره ده، ای دیده و خار مژه را یک سو کن که خرامان و خوش آن سرو روان باز آمد
3 جان من چشم از آنگه که به روی تو فتاد جز تو در غیر توان دید؟ از آن باز آمد
4 باز نامد دل من، گر چه به کویت صدبار شادمان رفت و به فریاد و فغان باز آمد
5 هر کسم گویم باز آی ازان تا برهی گر دل این است که دارم نتوان باز آمد
6 بنده خسرو که ز تو دیده بپوشید و برفت چون میسر نشدش، ناله کنان باز آمد