1 عمرست شبی که با حریف طربیست مرگست شبی که بی رخ نوش لبیست
2 این هر دو شب است لیکن از روی حساب صد سال تفاوت ز شبی تا به شبیست
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را