-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جهان پیر باز از دست نیسان خرقه میپوشد مبارک بادش ار بر دُردخواران زهد نفروشد
2 قبای سبزه میبینی صبا کسوت همیدوزد ردای سرو میدانی چمن خلعت همیپوشد
3 شکوفه زیر لب بر ساغر خیری همیخندد چو میبیند که اسباب طرب نرگس همینوشد
4 کشیده تیغ عصیان سرخ بید و شوخ میآید به خنده گل همیگرید مگر خونش همیجوشد
5 نسیم از شاخ منبر میکند وز فاخته قاری خدایش یار بادا، گر برای دین همیکوشد
6 زبان از نوحه بربندد سحرگه بلبل عاشق اگر یک آه خونآلود این بیچاره بنیوشد
7 ولیکن ز آن همیترسم که بلبل چون فروماند به درگاه شه آید و ز اثیر خسته بخروشد