آه از آن رخسار از جلال الدین محمد مولوی غزل 2788

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره‌ای

1 آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره‌ای صاعقه است از برق او بر جان هر بیچاره‌ای

2 چون ز پیش رشته‌ای در لعل چون آتش بتافت موج زد دریای گوهر از میان خاره‌ای

3 این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد چون به پیش پرده آمد بهترک شد پاره‌ای

4 هشت منظر شد بهشت و هر یکی چون دفتری هشت دفتر درج بین در رقعه‌ای رخساره‌ای

5 تا چه مرغ است این دلم چون اشتران زانو زده یا چو اشترمرغ گرد شعله آتشخواره‌ای

6 هم دکان شد این دلم با عشقت ای کان طرب خوش حریفی یافت او هم در دکان هم کاره‌ای

7 ز آفتاب عشق تو ذرات جان‌ها شد چو ماه وز سعادت در فلک هر ساعتی استاره‌ای

8 نقش تو نادیده و یک یک حکایت می‌کند چون مسیح از نور مریم روح در گهواره‌ای

9 شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل هم مقیم عشق آواره‌ای

عکس نوشته
کامنت
comment