1 ای از تو من برسته ای هم توام بخورده هم در تو میگدازم چون از توام فسرده
2 گه در کفم فشاری گه زیر پا به هر غم زیرا که مینگردد انگور نافشرده
3 چون نور آفتابی بر خاک ما فکندی و آن گاه اندک اندک باز آن طرف ببرده
4 از روزن تن خود چون نور بازگردیم در قرص آفتابی پاک از گناه و خرده
5 آن کس که قرص بیند گوید که گشت زنده و آن کو به روزن آید گوید فلان بمرده
6 در جام رنج و شادی پوشیده اصل ما را در مغز اصل صافیم باقی بمانده درده
7 ای اصل اصل دلها ای شمس حق تبریز ای صد جگر کبابت تا چیست قدر گرده
دیدگاهها **