آه کز زلفت اسیر بند زنّار از خیالی بخارایی غزل 286

خیالی بخارایی

آثار خیالی بخارایی

خیالی بخارایی

آه کز زلفت اسیر بند زنّار آمدم

1 آه کز زلفت اسیر بند زنّار آمدم وز خطت در حلقهٔ سودا گرفتار آمدم

2 می زنم از دست غم بر پای دیوار تو سر وه که در عشق تو آخر سر به دیوار آمدم

3 از سرشکم آب رویی بود امّا بر درت ریخت آبِ روی من از بس که بسیار آمدم

4 سالها در خدمت پیر مغان بردم به سر تا یکی از محرمان کوی خمّار آمدم

5 نقد جانِ من سراسر در سرِ کار تو شد مدتی پروردمش تا عاقبت کار آمدم

6 من در اول چون خیالی طوطیی بودم خموش کآخر از آیینهٔ رویت به گفتار آمدم

عکس نوشته
کامنت
comment