- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه کز زلفت اسیر بند زنّار آمدم وز خطت در حلقهٔ سودا گرفتار آمدم
2 می زنم از دست غم بر پای دیوار تو سر وه که در عشق تو آخر سر به دیوار آمدم
3 از سرشکم آب رویی بود امّا بر درت ریخت آبِ روی من از بس که بسیار آمدم
4 سالها در خدمت پیر مغان بردم به سر تا یکی از محرمان کوی خمّار آمدم
5 نقد جانِ من سراسر در سرِ کار تو شد مدتی پروردمش تا عاقبت کار آمدم
6 من در اول چون خیالی طوطیی بودم خموش کآخر از آیینهٔ رویت به گفتار آمدم