-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آه کز سعی رقیبان یار ترک من گرفت دشمنان را دوست گشت و دوست را دشمن گرفت
2 گر شد از دستِ غمش پاره گریبانم چه غم چون بدین تدبیر روزی خواهمش دامن گرفت
3 ز آن گرفتار بلا شد دل که خونم خورده بود تو مکن جانا چنین کاو را دعای من گرفت
4 کشور جان را که ایمن بود از تاراج غم عاقبت چشم بلا جویش به مکر و فن گرفت
5 تا چرا گل را به لطف عارضت تتشبیه کرد می کند هردم صبا زین وجه بر سوسن گرفت
6 با خیالی در محل قتل تیغش هرچه گفت سر نپیچید و گناه خویش بر گردن گرفت