از هجوم داغ، در تن نیست از واعظ قزوینی غزل 443

واعظ قزوینی

آثار واعظ قزوینی

واعظ قزوینی

از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای داغ

1 از هجوم داغ، در تن نیست دیگر جای داغ مینهم چون فلس ماهی، داغ بر بالای داغ

2 آمد و رفت خیال دوست را، نتوان نهفت نقش پای یاد جانان است در دل جای داغ

3 اشک خونین گرددش در چشم، از سرگرمیم بر سر شوریده ام شبها رسد چون پای داغ

4 کوچه آمد شد درد است، در دل زخم تیر؛ ناخن سر پنجه عشق است، در تن جای داغ!

5 ما خریداران سوداییم در بازار عشق نیست واعظ درهم و دینار ما، جز جای داغ

عکس نوشته
کامنت
comment