- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نهفته خورد می آن شوخ و منکر است به رویم کجاست دولت آنم که تا دهانش ببویم؟
2 خراب این هوسم که بود به خواب صبوحی من آن دهان می آلود ز آب دیده بشویم
3 شبیش دیدم در خواب، سالهاست که هر شب ز شام تا سحر آن خواب پیش خویش بگویم
4 مگر ز وادی جانان صبا برد خبر من که کاروان سلامت گذر نکرد به سویم
5 به هر زمینی هر کس گلی شوند و گیایی منم که مهرگیایی شوم به کوی تو رویم
6 به ناتوانیم از وی چه آن حال که بپرسیش؟ همین بس است که من سر بر آستانه اویم
7 کنون که توبه شکستم، کدوی می به سرم نه چنان که کاسه سر بشکند ز بار سبویم
8 تو بر گلوی من ار تیغ آبدار برانی بسی ز شربت آب حیات به به گلویم
9 مگو که خار جفایم ببین و مگذر ازین سوی نه خسروم من، اگر سوی تو به دیده نپویم