- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای زلف تو هر گره گشادی وی خط تو خطه و سوادی
2 ای چشم مرا چراغ خانه در سر مکن از کرشمه بادی
3 در راه نیاز می نهی پای خوش راهی و بوالعجب نهادی
4 شب چشم تو خلق را همی کشت چونست ز ما نکرد یادی؟
5 یک فوج ز غمزه نامزد کن تا با صف غم کنم جهادی
6 سر می دادم به هر نگاری گر تیغ غمت زیان ندادی
7 سرگشته نبودی، ار دل من در دست خط تو چون فتادی
8 پرکار اگر به دست خویش است از دایره پا برون نهادی
9 تو تیر ستم گشاده و من دل بسته بر اینچنین گشادی
10 گر از ستم تو بد گریزان ایام چو خسروی نزادی