-
لایک
-
ذخیره
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
1 ای بیخبر از محنت و شاد از الم ما ما را غم تو کُشت و تو را نیست غم ما
2 آن کیست که چون شمع نه در آتش و آب است هرشب ز دم گرم و سرشک ندم ما
3 مقصود وجود تو و نقش دهن توست ورنه چه تفاوت ز وجود و عدم ما
4 تا ما سرِ خود بر قدم دوست نهادیم دارند جهانی همه سر در قدم ما
5 چون ماه نو انگشتنما گشت خیالی با آنکه رقیبان بگرفتند کمِ ما