- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای صبا با بلبل خوشگوی گوی مینماید لالهٔ خود روی روی
2 صبحدم در باغ اگر دستت دهد خوش برآ چون سرو و طرف جوی جوی
3 هر زمان کز دوستان یاد آورم خون روان گردد ز چشمم جوی جوی
4 ای تن از جان بر دل چون نال نال وی دل از غم بر تن چون موی موی
5 دست آن شمشاد ساغر گیر گیر سوی آن سرو صنوبر پوی پوی
6 حلقههای زلفش از گل برفکن دستههای سنبل خوش بوی بوی
7 میخورد از جام لعلش باده خون میبرد ز افعی زلفش موی موی
8 حال چوگان چون نمیدانی که چیست ای نصیحت گو بترک گوی گوی
9 چون بوصلت نیست خواجو دسترس باز کن زان دلبر بد خوی خوی