- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای صبا، بوسه زن ز من در او را ور برنجد، لب چو شکر او را
2 چون کسی قلب بشکند که همه کس دل دهد طره دلاور او را
3 زان نمیرند کز نظاره رویش چشم پر شد غلام و چاکر او را
4 کعبه گر هست قبله همه عالم چه خبر زان شرف کبوتر او را
5 تو خط من چو تو به سبزه خرامی خاک ریزد صبا خط تر او را
6 روی سوی سرو تا فرو بنشیند زانکه بادیست هر زمان سر او را
7 دل مده غمزه را به کشتن خلقی حاجت سنگ نیست خنجر او را
8 چون بسی شب گذشت و خواب نیامد ای دل، اکنون بجو برادر او را
9 خسروا، بوسی از لبت چو در او شو به گریه آستانه در او را