ای صبا غلغل بلبل بگلستان از خواجوی کرمانی غزل 731

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان

1 ای صبا غلغل بلبل بگلستان برسان قصهٔ مور بدرگاه سلیمان برسان

2 ماجرای دل دیوانه بدلدار بگوی خبرآدم سرگشته برضوان برسان

3 شمع را قصهٔ پروانه فرو خوان روشن باغ را بندگی مرغ سحر خوان برسان

4 بلبلانرا خبری از گل صد برگ بیار طوطیانرا شکری از شکرستان برسان

5 کشتگانرا ز شفاخانهٔ جان مرهم ساز تشنگانرا بلب چشمهٔ حیوان برسان

6 قصه غصه درویش اگرت راه بود به مقیمان سراپردهٔ سلطان برسان

7 سخن شکر شیرین برفرهاد بگوی خبر یوسف گمگشته بکنعان برسان

8 چون شدم خاک رهت گر ز منت گردی نیست دست من گیر و چو بادم بخراسان برسان

9 در هواداری اگر کار تو بالا گیرد خدمت ذره بخورشید درفشان برسان

10 گر از آن مایهٔ درمان خبری یافته‌ئی دل بیمار مرا مژدهٔ درمان برسان

11 داغ کرمان ز دل خستهٔ خواجو برگیر خیز و درد دل ایوب بکرمان برسان

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر