-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای روضهٔ رضوان ز سر کوی تو بابی وی چشمهٔ کوثر ز لب لعل تو آبی
2 شبهاست که از حسرت روی تو نیاید در دیدهٔ بیدار من دلشده خوابی
3 مرغ دلم افتاد به دام سر زلفت مانند تذوری که بود صید عقابی
4 مردم همه گویند که خورشید برآمد گر برفکنی در شب تاریک نقابی
5 گر کارم از آن سرو خرامنده کنی راست دریاب که بالاتر از این نیست ثوابی
6 هر روز کشی بر من دلسوخته کینی هر لحظه کنی با من بیچاره عتابی
7 در میکده گر دیده مرا دست نگیرد کس نشنود از همنفسان بوی کبابی
8 بر خوان غمت تا نزنم آه جگرسوز بر کف ننهد هیچکسم جام شرابی
9 هم مردم چشمست که از روی ترحم بر رخ زندم دم به دم از دیده گلابی
10 در نرگس عاشقکش میگون نظری کن تا بنگری از هر طرفی مست و خرابی
11 فریاد که آن ماه مغنی دل خواجو از چنگ برون برد به آواز ربابی