ای یار قلندردل از جلال الدین محمد مولوی غزل 2174

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو

1 ای یار قلندردل دلتنگ چرایی تو از جغد چه اندیشی چون جان همایی تو

2 بخرام چنین نازان در حلقه جانبازان ای رفته برون از جا آخر به کجایی تو

3 داده‌ست ز کان تو لعل تو نشانی‌ها آن گوهر جانی را آخر ننمایی تو

4 بس خوب و لطیفی تو بس چست و ظریفی تو بس ماه لقایی تو آخر چه بلایی تو

5 ای از فر و زیبایی وز خوبی و رعنایی جان حلقه به گوش تو در حلقه نیایی تو

6 ای بنده قمر پیشت جان بسته کمر پیشت از بهر گشاد ما دربند قبایی تو

7 از دل چو ببردی غم دل گشت چو جام جم وین جام شود تابان ای جان چو برآیی تو

8 هر روز برآیی تو بازیب و فر آیی تو در مجلس سرمستان باشور و شر آیی تو

9 شمس الحق تبریزی ای مایه بینایی نادیده مکن ما را چون دیده مایی تو

عکس نوشته
کامنت
comment