- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای ماه قیچاقی شب است از سر بِنِهْ بَغطاق را بگشای بند یِلمه و در بند کن قبچاق را
2 در جان خانان ختا کافر نمیکرد این جفا ای بس که در عهد تو ما یاد آوریم آن جاق را
3 شد کویت ای شمع چگل اردوی جان کریاس دل چون میکشی چندین مَهِل در بحر خون مشتاق را
4 تاراج دلها میکنی در شهر یغما میکنی بر خسته غوغا میکنی نشنیدهای یاساق را
5 در پرده از ناراستی راه مخالف میزنی بنواز باری نوبتی چون میزنی عشّاق را
6 ای ساقی سوقی بیار آن آفتاب راوقی باشد که در چرخ آوریم آن ماه سیمینساق را
7 هر صبحدم کاندر غمش جام دمادم در کشم چشمم به یاد لعلِ او در خون کشد آیاق را
8 سلطان گردون از شرف در پای شبرنگش فتد چون ماه عقربزلف من بر سر نهد بنطاق را
9 تا آن نگار سیمبر در وی وطن سازد مگر بنگارم از خون جگر خلوتگاه آماق را
10 نویینِ بُترویانِ چینْ خورشیدرویِ مَهْجَبین گر زانکه پیمان بشکند من نشکنم میثاق را
11 گفتم که یک راه ای صنم بر چشم خواجو نِهْ قدم گفت از سرشک دیدهاش پرخون کنم بَشماق را