ای جان و دل از جلال الدین محمد مولوی غزل 2282

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته

1 ای جان و دل از عشق تو در بزم تو پا کوفته سرها بریده بی‌عدد در رزم تو پا کوفته

2 چون عزم میدان زمین کردی تو ای روح امین ذرات خاک این زمین از عزم تو پا کوفته

3 فرمان خرمشاهیت در خون دل توقیع شد کف کرد خون بر روی خون از جزم تو پا کوفته

4 ای حزم جمله خسروان از عهد آدم تا کنون بستان گرو از من به جان کز حزم تو پا کوفته

5 خوارزمیان منکر شده دیدار بی‌چون را ولی از بینش بی‌چون تو خوارزم تو پا کوفته

6 ای آفتاب روی تو کرده هزیمت ماه را و آن ماه در راه آمده از هزم تو پا کوفته

7 چون شمس تبریزی کند در مصحف دل یک نظر اعراب او رقصان شده هم جزم تو پا کوفته

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر