-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای رفته و ترک من بدنام گرفته وز دست وفای دگران جام گرفته
2 باز آمده ای تا بنمایی و بسوزی در سوز میاور دل آرام گرفته
3 خونم مخور، ای دوست، که این باده غم آرد چون دید توان آن رخ گلفام گرفته؟
4 دزدان دل ار شاه بگوید که بگیرند من گیرم هر موی ترا نام گرفته
5 دشنام مرا گفته بدی دوش، همه شب من لذت آن گفتن دشنام گرفته
6 از پیش مران بنده دیرینه خود را گر دل شدت، ای کافر خودکام گرفته
7 من دوزخی عقل و بسا دوزخی عشق گو صد چو من سوخته را خام گرفته
8 ای گل، چه زنی خنده ز نالیدن خسرو کازرده بود بلبل در دام گرفته