-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای سوخته یوسف در آتش یعقوبی گه بیت و غزل گویی گه پای عمل کوبی
2 گه دور بگردانی گاهی شکر افشانی گه غوطه خوری عریان در چشمه ایوبی
3 خلقان همه مرد و زن لب بسته و در شیون وز دولت و داد او ما غرقه این خوبی
4 بر عشق چو میچسبد عاشق ز چه رو خسپد چون دوست نمیخسپد با آن همه مطلوبی
5 آن دوست که میباید چون سوی تو میآید از بهر چنان مهمان چون خانه نمیروبی
6 چون رزم نمیسازی چون چست نمیتازی چون سر تو نیندازی از غصه محجوبی
7 ای نعل تو در آتش آن سوی ز پنج و شش از جذبه آن است این کاندر غم و آشوبی
8 کی باشد و کی باشد کو گل ز تو بتراشد بیعیب خرد جان را از جمله معیوبی
9 اجزای درختان را چون میوه کند دارا بنگر که چه مبدل شد آن چوب از آن چوبی
10 زین به بتوان گفتن اما بمگو تن زن منگر ز حساب ای جان در عالم محسوبی