1 ای هنرور مال عالم هست دست افزار کار تیشه یی میبایدت گر پیشه ات کان کندن است
2 جان بدشواری کند دست تهی در کار دهر کار بی افزار کردن غایت جان کندن است
1 اگرچه از رخ خود چشم بسته یی ما را نهان ز چشمی و در دل نشسته یی ما را
2 ز جعد زلف تو هر موی ماست زنجیری چرا درین همه زنجیر بسته یی ما را
1 باز چون شمع سحر رشته جان سوخت مرا مرده بودم دگر آن شمع بر افروخت مرا
2 چون شهیدان توشد جامه خونین کفنم در ازل عشق تو این جامه بتن دوخت مرا