1 ای هنرور مال عالم هست دست افزار کار تیشه یی میبایدت گر پیشه ات کان کندن است
2 جان بدشواری کند دست تهی در کار دهر کار بی افزار کردن غایت جان کندن است
1 باز آ که نماند بی توام تاب حیات بی وصل تو تلخست شکر خواب حیات
2 باز آی و بکش که بی تو در مشرب من زهر اجل است خوشتر از آب حیات
1 گیرم که دل از یاد تو خرسند توان داشت بی جان تن فرسوده نگه چند توان داشت
2 خود گوی که این طوطی دلسوخته تا چند در حسرت آن لعل شکر خند توان داشت
1 ز عالم رفت آن شاه قلی نام که با اقبال و دولت همنشین بود
2 چو تقدیر آمد از تدبیر درماند چه تدبیر اینزمان تقدیر این بود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به