-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز نوروزست و ساقی جام صهبا برگرفت هر کسی با شاهد و می راه صحرا بر گرفت
2 گرد ره بر چشم خود نرگس که دردش هم نکرد خوبرویی را که پا بهر تماشا برگرفت
3 سرو با خوبان خرامش کرد و نی می خواست، لیک پا نکردش پا اگر چه بیشتر پا برگرفت
4 هست صحرا چون کف دست و بر او لاله چو جام خوش کف دستی که چندین جام صهبا برگرفت
5 نرگس اندر پیش گل، گر جام می بر سر کشید باغبانش مست و لایعقل از آنجا برگرفت
6 لاله را سودای خامی بود، با صد شربت ابر از دماغ لاله نتوانست سودا بر گرفت
7 در چمن رفتم که نرگس چینم از پهلوی گل چشم نتوانستم از روهای زیبا برگرفت
8 کار با دیوانگی افتاد خسرو را، از آنک سر ز می خوردن نخواهد ساقی ما برگرفت