1 اکنون که بهار عمر در نشو و نماست گلزار طبیعت تو در عین صفاست
2 برخیز و گلی بچین که در گلشن دهر بنیاد بهار عمر بر باد هواست
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای برده هزار دل به یک نرگس مست مرغ دل کس ز دام زلف تو نجست
2 بهر عدویت ز پنج انگشت اجل استاده زمانه پنج شمشیر بدست
1 تا دیده ام بخواب شبی بوتراب را چشمم دگر بخواب ندیده است خواب را
2 شاه نجف که نقد وجودست در جهان گنج وجود اوست جهان خراب را
1 نه تاب وصل و نه صبرم کز و کناره کنم دلم دست بخواهد شدن چه چاره کنم
2 ز دل بتنگ چنانم که خواهمش آرم ز چاکسینه یرون و هزار پاره کنم
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به