اکنون که از بهشت نشان از خواجوی کرمانی غزل 704

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

خواجوی کرمانی

اکنون که از بهشت نشان می‌دهد نسیم

1 اکنون که از بهشت نشان می‌دهد نسیم بنشان غبار ما به نم ساغر ای ندیم

2 انفاس دوستان دمد از باد بوستان در موسمی چنین که روان پرورد نسیم

3 نام نعیم خلد مبر زانکه در بهشت نبود ورای وصل بهشتی رخان نعیم

4 آن درد نیست بردل ریشم که تا بحشر امکان آن بود که علاجش کند حکیم

5 وصلم مده بیاد که اهل جحیم را اندیشهٔ بهشت عذابی بود الیم

6 ما را امید رحمت و بیم عذاب نیست کازاد گشته‌ایم ز بند امید و بیم

7 از ما عنان مکش که خلاف کرم بود گر زانکه از گدا متنفر بود کریم

8 ما در ازل حدیث تو تکرار کرده‌ایم آری حدیث دوست کلامی بود قدیم

9 شیرین اگر بخرگه خسرو کند مقام فرهاد در محبت شیرین بود مقیم

10 خواجو ز سیم اشک مکن یک زمان کنار باشد که وصل دوست میسر شود بسیم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر